Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «اتاق خبر»
2024-05-01@05:15:02 GMT

شب اميدواري

تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۱۸۵۵۱۶

«يلدا» را اگر حواس‌مان نباشد مستعد پيوستن به لشكر ابتذال است. نوروز با آن عظمت و لطافت را از سر غفلت، دو دستي تقديم «شيوه مبتذل زندگي» كرديم، يلدا هم اگر نجنبيم مي‌رود كنار دست چهارشنبه‌سوري و قاشق زني و سيزده بدر و سبزه گره زدن و از اين قبيل. پدران خردمند ما خون‌دل‌ها خوردند تا رسوم ايراني را زنده نگه دارند و با اين تاريخ و جغرافيا پيوندش بزنند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آنها تيره‌ترين و بلندترين و كسالت‌بارترين شب سرد را به كمك شعر و قصه و حكمت و اندرز و دورهم نشستن به صبح روشن اميدواري و حيات دوختند و به خود و به احفاد خود آموختند كه «اين شب تيره، اگر روز قيامت باشد/ آخرالامر، به هر حال سحر خواهد شد». درست است كه در شب يلدا تنقلات و ماكولات موضوعيت ويژه پيدا مي‌كنند، اما چيزي بيش از غذا لازم است تا آييني ماندگار شود. ضمن اينكه «شكم‌پرست كند التفات بر ماكول». اين شب علاوه بر خوراكي نيازمند رشته‌هاي ديگري است كه مردمان را كنار هم بنشاند. سر سيني انار و هندوانه هم مي‌شود دور هم نشست و صفا كرد، اما وقتي بهتر از آجيل و ميوه، سر سفره يلدا باشد، كج‌سليقگي است قناعت كردن به اطعمه و اشربه. شعر و قصه هزار بار از انار و به لذيذتر و مقبول‌ترند. حتي شنيدن پند و خاطره پيران سعادتمند هم اگر مقدماتش را فراهم كنيم مطلوب‌تر است. قديمي‌ها به يك جاي خوب و بي‌سرخر و دلنشين و آرام مي‌گفتند «مخلا به طبع». يعني جايي كه مطابق ميل باشد. زمستان‌ها كه تلويزيون و موبايل نبود، مردم با كرسي و بخاري جاي مخلا به طبع براي خود تدارك مي‌ديدند تا كنار هم بنشينند و شب‌هاي سياه خزان و زمستان را بگذرانند. براي هم شاهنامه مي‌خواندند، بعضي از حكايات عبرت‌آموز و در عين حال آميخته به طنز و طيبت سعدي را نقل مي‌كردند و پس از آنكه حال خوشي دست مي‌داد به استقبال فال حافظ مي‌رفتند. تلويزيون متاسفانه يكي از جدي‌ترين عوامل پيشروي ابتذال است در تمام دنيا.

اول بار اين تلويزيون بود كه يلدا را تقليل داد به ميوه و شيريني و ابتذال و لودگي. بعد از انقلاب هم تا سال‌ها رسانه ملي از آن طرف بام افتاد و هيچ به روي خود نياورد شب تغيير فصل را، اما بعد از چند سال كه به ياد آورد چنان جبران مافات كرد كه دست اسلاف خود را از حيث هندوانه و انار و حرف يامفت از پشت بست. بدتر از تلويزيون گوشي‌هاي هوشمند موبايل كه بي‌خود و بي‌جهت از يلدا عيد ساختند و كاربران را واداشتند تا به يكديگر تبريك بگويند. تبريك چه؟ تبريك گفتن به خودي خود عيبي ندارد، خدا به زندگي و كسب همه ما بركت دهد، اما يلدا چه ربطي دارد به عيد مباركي؟ به جاي اين تصاوير دم دستي از شب‌چره‌هاي ايراني، آيا نمي‌شد يكديگر را در اين شب بلند دعوت به تامل و مهرباني و معاشرت واقعي و شنيدن صداي نياكان مي‌كرديم؟ همه حرف من هم همين است كه تا دير نشده يلدا را نجات دهيم و به دور از موبايل و تلويزيون به «حرف حساب» گره‌اش بزنيم. حالا چه حرف حساب شاعران قديمي، چه حرف‌ حساب قوم و خويش و چه حرف حساب پسرخاله و دخترعمه. به جان عزيزتان بيرون از عادت‌هاي كسالت‌بار مرسوم، حرف‌ها و كارها و داستان‌هايي هست كه شب‌مان را روشن مي‌كند و شيريني‌اش را در كام‌مان مي‌نشاند. نمي‌گويم عين استادان عصا قورت داده ادبيات، با رفتاري تصنع‌آميز براي هم شعر بخوانيم و تئاتر بازي كنيم. برعكس مي‌گويم بنشينيم و حرف سنجيده بزنيم و خاطرات بدرد بخور تعريف كنيم و داستان‌هايي چون تر‌حلوا براي هم بخوانيم. بنشينيم شوخي‌هاي عبيد بخوانيم و بخنديم. بنشينيم داستان‌هايي از قند شيرين‌تر هوشنگ مرادي كرماني را بخوانيم و غرق در لذت شويم. بنشينيم و شعر قيصر امين‌پور بخوانيم كه نه خواندنش سخت است و نه شنيدنش. شعر «تقديم به با معرفت‌هاي عالم» ابوالفضل زرويي را با يك سرچ دم دستي مي‌توانيد پيدا كنيد و بخوانيد. اين شعر به قدري عذب است كه عين چاي دبش در جان مي‌نشيند و حال را خوش مي‌كند. اگر مهمان و رفيق فرهيخته داريد صد البته كه خواندن حافظ و سعدي و مولانا در اولويت‌اند. اگر رفيق روشنفكر داريد پيشنهاد مي‌دهم از رولد دال يا اگزوپري قصه بخوانيد، خصوصا با ترجمه سروش حبيبي كه يلداي‌تان به يادماندني مي‌شود... من از موضع ناصح اين يادداشت را نمي‌نويسم. نه؛ من هم مثل شما دلم مي‌خواهد يك يلداي به يادماندني را از سر بگذرانم و روز اول زمستان حالم بهتر باشد. براي همين حرف‌هايي را كه به خودم مي‌زنم، با صداي بلند مي‌زنم تا شما هم بشنويد. ما بايد مواظب باشيم كه ماهواره و اينترنت و اهل ابتذال و لشكر نااميدان حال‌مان را بد نكنند و ويروس ابتذال تلخكامي را به جان‌مان نيندازند. شك نكنيد كه ماموريت اصلي شبكه‌هاي ماهواره نااميد كردن من و شماست از به سلامت گذشتن از زمستان. لااقل براي حفظ خود و خانواده خود راه ورود ويروس ابتذال و نااميدي را ببنديد و به جايش به عشق و ادبيات و دوستي و مهر و شعر پناه ببريد. اگر بد گذشت بياييد و تاوانش را از من بگيريد. اما اگر خوش گذشت، زيادش كنيد كه ان‌شاءالله خدا زياد كند.

 

منبع: اتاق خبر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.otaghnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «اتاق خبر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۱۸۵۵۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ابتذال در سینما برآیند تقاضا است/ از کیهان بچه‌ها شروع کردم

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و جامعه هخبرگزاری علم و فناوری آنا، در وضعیتی فقر مطالعه به نسل کودک و نوجوان آسیب می‌زند، که یکی از معلمان معتقد است بدون مطالعه حتی خود معلم حرفی برای گفتن نخواهد داشت.

شهنام سجودی زاده فرزند سبلان است. هم معلم کودکان استثنایی است. هم فیلم می‌سازد و هم نویسنده فیلمنامه است. ادبیات فاخر ایران و جهان را با شور و اشتیاق چشیده و امروز رمز موفقیت خود را تربیت صحیح در دوران کودکی می‌داند. موضوعی که دغدغۀ تربیت نسل کودک و نوجوان ما در فقر مطالعه توسط بزرگسالان است. پای صحبت‌های وی نشستیم تا با نگاهش آشنا شویم.

چطور به نویسندگی علاقه‌مند شدید؟

آگاهی موهبتی است که خداوند دانا به طرق مختلف به انسان‌ها هدیه می‌دهد، اینکه من مادری دارم که در دوران کودکی برایم مجله کیهان بچه‌ها میخرید، کتاب داستان و علمی میخرید عین آن می‌ماند که کسی در اتاقی تاریک و ناشناس و پرسؤال برای شما شعله‌ای روشن کند، دیگر ماهیت خوف و جهل و تاریکی آن اتاق پرسؤال از ذهن و روح شما شسته خواهد شد و خواهید دانست که از کجا به کجا آمده‌اید و بهر چه بود و بهر چه هستید، درکتان از بودنتان از زندگی و دنیا عیان خواهد شد و بسیاری از ابهامات دیگر برایتان روشن می‌شود چرا که یک نفر چشم شما را منور کرده است.

دوستان اهل مطالعه حتماً خاطرشان هست که در دهه شصت کتابفروشان محله اونچی میدان اردبیل در پیاده‌رو‌ها بساط کتاب کرده و کتاب کرایه می‌دادند من مشتری ثابت و دست به نقد آنان بودم و مادرم کرایه کتاب‌هایم را می‌پرداخت، و این یعنی ریشه در آب و غرق آب. یکبار از یکی از دوستانم که اکثر اهالی روستایشان باسواد و از بزرگان و افتخارآفرینان کشور هستند سؤال کردم علت چیست؟! این قدمت مدرسه در روستایتان و تحصیلات عالی اکثر اهالی و رشد و پیشرفت و ثروت و تفاوت زمین تا آسمان مردان و زنان روستای شما با دیگر روستا‌ها چیست؟! جواب دوستم قابل تأمل بود؛ گویا در سالیان گذشته یک از اهالی یک قالی به اردبیل برده و خریدار قالی در انبارش ۱۰‌ها جلد کتاب انبار کرده بوده. از مرد قالی فروش میخواهد تا کتاب‌ها را باخود ببرد تا انبارش بازشود مرد قالیفروش کتاب‌ها را با خود به منزل آورده و به اتفاق همسرش همه کتاب‌های کهنه را به زیبایی صحافی کرده و دکور طاقچه خانه‌شان میکنند. کودکان از پشت پنجره به تماشای کتاب‌ها می‌آمده و اجازه می‌داشتند آنها را تورقی کنند، تورق کتاب‌ها معجزه میکند! شور و اشتیاق درس و مدرسه در دل بچه‌های روستا جوانه می‌زند و دیگر آن بچه‌ها با بچه‌های روز‌های بدون رؤیت کتاب فرق داشتند و‌چنین می‌شود و چنان‌ها که امروزه اکثر اهالی روستا، وزیر و وکیل و استاد و دکتر و تاجر و معلمند!

حتی تماشای کتاب معجزه میکند! فرق است خانۀ بی‌کتابخانه با خانۀ با کتابخانه هرچند دو سه جلد. چه رسد که کسی مثل مادر مکرم بنده که شما را به اقیانوس کتاب هل دهد، شناگر قابل باشید اولاً غرق نخواهید شد دوماً جهان درونتان عیان خواهد شد، در اندرونتان عالم جای خواهد گرفت و از چشمانتان عشق خواهد بارید و تمام سرزمین‌ها با مردمان و آداب و سنن و افکارشان برای تو آشنا و هموطن تو خواهند شد. من وقتی رمانی را از مارکز میخوانم حس میکنم از کلمبیا برگشته‌ام یا از مصر یا از چین و لهستان و روس ..

بنده امروزه اگر به اغراق نگویم یک از بزرگترین کتابخانه‌های شخصی شهرمان را درخانه دارم با کتاب‌های نایاب که در مقابلشان به‌خود اجازه سیگار کشیدن نمی‌دهم، چون در آن همه بزرگان جهان را میهمان خانه‌ام دارم

مگر میشود نویسنده‌ای بدون مطالعه کتاب‌های بزرگ و درخشان و پایه ادبیات کشور خود و جهان دست به قلم شده و آثارش دارای تفکر غنی باشد و بر اقشار جامعه از عوام تا خواص تأثیرگزار باشد، حرف نو و جهانشمول و مقبول و بینش متعالی شخصی و جهانبینی عمیق و شگرف داشته باشد؟! به‌نظر من نویسنده‌ای که رمان‌های هدایت و دولت آبادی و چوبک و ساعدی و کامو و چخوف و داستایفسکی و تورگینف و فاکنر و کافکا و‌هاینریش بل، مارسل پروست و میلان کوندرا و جیمز جویس و پائیلو کوئیلو و مارکز و ... نخوانده باشد حرفی برای گفتن در نوشته‌هایش ندارد.

در مورد نوشته‌های خود توضیح دهید که در چه زمینه‌هایی است؟ داستان بلند، داستان کوتاه، فیلنامه؟

بنده فیلمنامه نویسم. دو فیلمنامه بلند سینمایی به اسم‌های «دوگانه» و «غربتی» واگذار کردم، غربتی با مضمون دفاع از حقوق زنان بزودی توسط دوست و استاد عزیزم جناب افشین علیزاده ساخته میشود.

چندین فیلمنامه سیال نوشتم و سریال‌های «سرقت گنجینه» با مضمون غارت آثار تاریخی و ضدصهیونی و فیلمنامه «جنون» با مضمون سرقت بانک و گیر افتادن جنایتکار در امن‌ترین لحظه زندگی خود، مصوب شده و در ردیف تولید هستند.

بیش از ۳۰ فیلمنامه کوتاه نوشته و دو مورد آن را واگذار کردم: «سربازان عاشق می‌شوند» با مضمون پناهندگان جنگی سوری و داعش را دوست عزیزم رحیم طوفان ساخته و جوایز مختلف بین المللی کسب شد و فیلمنامه «کسوف» با مضمون صلح ادیان و گفتگوی تمدن‌ها را به آقای مهدی ایل بیگی واگذار کردم که به‌زودی کلید خواهد خورد.

کدام نوشته‌تان به فیلم تبدیل شده و آیا وضعیت فیلمنامه نویسی در کشور را موفق می‌دانید؟

فیلم کوتاه «دیوسار» درخصوص تصلیب مسیح. فیلم کوتاه «رها» درخصوص خدمت به خلق الله عبادتست. فیلم مستند «آیا فرشتگان را دیده‌اید» در خصوص کودکان ناشنوا و نابینا. فیلم کوتاه «دریا آرام است» درخصوص بیماران سرطانی. فیلم کوتاه «اجکت» درخصوص قضاوت و جنایاتی که با یک قضاوت ساده میتوانیم مرتکب شویم. فیلم کوتاه «پرنسس آزاده» درخصوص پناهندگان افغانستانی که امسال آماده نمایش و ارائه به جشنواره‌ها شده است.
بنده اکثر جوایز ملی و بین‌المللی سینمایی خود را از بابت فیلمنامه‌هایم کسب کرده‌ام. جان کلام اینکه سنتی فکر کردن و جهانی سخن گفتن راز موفقیت هر نویسنده است.

متأسفانه امروزه به دلایل مختلف وقت گذاشتن مردم و خاصه نویسندگان برای مطالعه کاهش یافته و در نتیجه سطح آثار پایین و مبتذل و کاسبکارانه و تاریخ مصرف‌دار شده است.

دغدغه‌ای دارید که آرزوی تبدیل شدن آن به داستان یا فیلم را داشته باشید؟

من هنوز فیلمنامه‌های بکر و طلایی و فرامرزی و فرازمانی‌ام را نساخته‌ام. امیدوارم شایستگی و عمری برای ساختن‌شان داشته باشم

به اعتقاد شما فیلم‌های تولیدی ما چقدر در راستای نیاز و اقتضای جامعه است؟

اتفاقاً فیلم‌های تولیدی امروزی دقیقاً همان‌هایی هستند که جامعه امروزی میطلبند. اگر غنایی ندارند که ندارند مسبب تقاضاست. انشالله که این سبب انحطاط فیلمسازی از دل و ذهن و بدسلیقگی مردم حل شود والا از کوزه همان طراود که در اوست

زیباترین فیلمی که دیدید؟

دونده امیر نادری

استاکر تارکوفسکی

حرامزاده‌های لعنتی تارانتینو

راننده تاکسی اسکورسیزی

سه گانه‌های کیشلوفسکی آبی. سفید. قرمز

معلم خوب از نظر شما؟

محترم باشد و با احترام موفق به تعلیم خواهد شد حتی به شلوغ‌ترین. تنبل‌ترین و کم‌هوشترین دانش‌آموز.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • ابتذال در سینما برآیند تقاضا است/ از کیهان بچه‌ها شروع کردم
  • خوش‌آمد پورموسوی به ملوان و امیدواری به پیروزی
  • چه کسی ناظر بر ابتذال جاری در آپارات است؟